ثمره زندگیم سبحانثمره زندگیم سبحان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگ امیدهای زندگیموبلاگ امیدهای زندگیم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
ثمره زندگیم سلواثمره زندگیم سلوا، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

امید های زندگی من

جشنواره اسباب بازی

سلام نفسم دیروز رفته بودیم جشنواره اسباب بازی که تو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خیابان حجاب برگزار میشه . مل مل هم هر روز اونجا برنامه زنده داشت میخواستی بری برنامه مل مل که متاسفانه برنامش کنسل شده بود. نمایش عروسکهای غول پیکر           این اسباب بازیها رو هم خریدی باغچه کودک برای کاشت گل و گیاه         و یه بازی ساخت ربات و کلا وسایل الکتریکی و مدارو ....همون رباتیک.         تا یک شب هم بیدار بودی و نمیخوابیدی داشتی مدار میبستی و اختراع میکردی هی میگفتی امروز...
13 دی 1398

یلدای 98 و بقیه ماجراها 😊

یلدا مبارک عزیز مامان اینم از یلدای مدرسه خانمتون گفته بودن سبحان مجهز اومدیا میگفتی تاج من قشنگتر از همه بود همه باتاج من عکس انداختن. الهی بمیرم یه هفته مریض بودی دو روز مدرسه نرفتی و بقیه هفته هم متاسفانه به خاطر آلودگی هوا تعطیل شد ولی خوشبختانه خوب استراحت کردی رفتم مدرسه تکالیفتو بپرسم خانومتون گفتن از سبحان خیالم راحته زود یاد میگیره آخه درس جدید داده بودن شماهم که جلو جلو حروفو واسه خودت میخونی بیشترشونو میشناسی چند وقت پیشم میگفتن سبحان بهترین دانش آموزمه دست راست خودم تو کلاس میفرستم بالا سر بچه های ضعیف تر کمکشون کنه . اول سال به معلمت گفته بودی خانم این چیزای آسون چیه آخه میگی...
13 دی 1398

پسر فعال مامان🏃‍♂🚶‍♂

حیاط مامان ژیلایینا اینم تراس خودمون               جوجه های منو ببین روی میز یه پتو کشیدید شده کرسی زیرش رفتید کارتون نگاه میکنید         جشن قرآن مدرسه     روز دانش آموز     تولد مامان     نقاشیهای هنرمند مامان                         همکاری پسر خوشگلم تو کارهای خونه     ...
12 دی 1398

پسر کلاس اولیم🎒

باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه بوی ماه مهر ماه مهربان بوی خورشید پگاه مدرسه آخ که من عاشق ماه مهرم هرسال حس میکنم خودم میخوام برم مدرسه حس و حال مدرسه رفتن خودم یادم میاد همیشه روزشماری میکردم برای بازگشایی مدارس یاد اون روزا بخیر. الانم با پسر گلم انگار دوباره اون روزارو تجربه میکنم خیلی خوشحالم عشقم که به این مرحله رسیدی پسر کوچولوی من دیگه داره بزرگ میشه و کلاس اولی شده فدای کلاس اولی خوشگلم بشم. روز اول مدرسه مامان ژیلا و خاله پریسا اومدن و سوپرایزت کردن مامان ژیلا رو سرکوچه دیدی و با جیغ پریدی بغلشون میگفتی اول فکر نمیکردم مامان ژیلا این موقع صبح اینجا باشن گفتم شاید یه نفر دیگس ولی دیدم خودشونن خیلی خیلی سو...
11 دی 1398
1